نتایج جستجوی عبارت «خلیل قانع مدرسه حبیب‌الله فرهمندی تیپ 55 هوابرد شیراز 10/8/1361 عملیات مسلم بن عقیل گردان قدس1 دشت عباس» در نوشته‌های دانشنامه دفاع مقدس:
شهدا سال 64 -وصیتنامه شهید علی محمد معانی
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۴ » شهيد علي محمد معاني »
بسم الله الرحمن الرحیم ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفاً کانهم بنیان مرصوص.1 به نام الله یاری دهنده روح‌الله و به نام منجی عالم حضرت مهدی(عج). درود و سلام بر شهدای انقلاب و معلولین و مجروحین جنگ تحمیلی. سلام علیکم، پس از عرض سلام، سلامتی شما را از خداوند تبارک‌ و تعالی خواهانم، چون که ما آماده رفتن به عملیات پیروزمندانه می‌باشیم، بنا به تکلیف شرعی خود، چند کلمه‌ای وصیت می‌کنم. خداوندا! ما را در راهت ثابت قدم...
به یاد شهید عبدالحسین زارعی
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۳ »
عبدالحسین زارعی جانش فدا شد شیر غزّان زارعی بر دشمنان تاخت اوپاسداری با صفا و با وفا بود یاران عزای زارعی عبدالحسین است او در سپاه پاسداران با دل وجان شد سوی جبهه تا که با لطف خدایی لیکن ز بیداد عدو و زتیر بیداد شد‌غرقه درخون همچو عباس علمدار گفتا دم آخراگرجان می سپارم ای دوستان آئید و همکاری نمائید برمادر رنجور من باشید غمخوار ای پاسداران زارعی یار شما بود دائم ز هجر زارعی بس بیقرارند...
کشک و کشیک
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و شوخ طبعيها » شوخي ها و لطيفه ها »
زمانیکه شهید عباسعلی دهقانی فرماندهی یکی از دسته‌ها را بعهده داشت‌. در یکی از روزها برای ‌نهار رزمندگان ترید ( تریت ) کشک تهیه شده بود‌. پس از صرف نهار شهید دهقانی تصمیم می‌گیرد در دفتر خاطرات‌اش‌، خوردن کشک را در ناهار بنویسد. دفتر خاطرات را بر می‌دارد و شروع به نوشتن می‌کند‌، عنوان خاطره را "ترید کشک" انتخاب می‌کند. یکی از بچه‌ها که کنار دست او نشسته بوده می‌خواند "تاکتیک‌ کشیک" بلافاصله از سنگر بیرون رفته و...
شهدا سال 65 -زندگینامه شهید منوچهر (عبدالله) فیروزی نژاد
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۵ »
براستی عشق را در لحظه‌لحظه‌های میادین نبرد معنا کرده و در میان دود و آتش و خون، صحیفه زیبای عاشقی را خوب نوشته بودند. منوچهر از عاشقانی است که سال ۱۳۴۲ در شهر آبادان و میان یک خانواده متوسط و مذهبی دیده به جهان گشود. سال ۱۳۵۰ هنگامی‌که که در کلاس  سوم دبستان تحصیل می‌کرد، به دلیل بازنشستگی پدر، به شهر شیراز رفت و تا کلاس سوم راهنمایی به تحصیل ادامه داد. سپس ترک تحصیل کرده و حرفه...
رویای شهادت
دانشنامه دفاع مقدس »
آقای شریف شبانی از رزمندگان شهر مشکان نقل می‌کند که: قبل از شروع مرحله دوم عملیات روی خاکریز نشسته بودیم‌. بچه‌ها با هم شوخی می‌کردند‌‌ و بعضی از آنها می‌گفتند: شاید ما شهید شویم از ما دلگیر نباشید‌ و ما را حلال کنید‌. یکی از برادر‌ها به نام آقای حسین راحتی‌ که خیلی شوخ طبع بود‌، گفت: بچه‌ها من از این عملیات بر نمی‌گردم. به او گفتم: چطور فهمیدی‌، گفت دیشب خواب دیدم و مطمئن شدم که شهید می‌شوم‌!...
اعزام به اهواز جهت کمک به رزمندگان
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و بانوان »
در سال 1367 یک گروه 12 نفری از بانوان شهرستان نی‌ریز به اهواز اعزام شدند. از این تعداد 8 نفر از شهر نی‌ریز و 4 نفر از شهر آباده طشک بودند که اسامی آنان به شرح ذیل می باشد: 1- جهان خانم حسین زادگان: مادر شهیدان حبیب، محمد رضا و محمد حسین کردگاری 2- مخمل خارچین: مادر شهید ماجدی 3- نجیبه مرتضایی: خواهر شهید غلام مرتضایی 4- گل جان محمد جانی 5- صغری امینی 6- زینب زارع پیشه 7- بی بی گل معدلی 8- زهرا شاکر 9-...
زندگینامه جانباز حسین فرهنگ
دانشنامه دفاع مقدس » زندگينامه و آثار مکتوب جانبازان »
حسین فرهنگ فرزند محمد، در تاریخ ۸ تیرماه سال ۱۳۳۷ در روستای لای گردو از توابع شهرستان داراب به دنیا آمد. او دوران کودکی خویش را در دامان پدر و مادر و در روستای باصفای لای گردو سپری نمود. ایشان به دلیل مشکلات نتوانست به تحصیل بپردازد. برای آشنایی با معارف اسلامی به مکتب‌خانه رفت و از همان زمان کودکی سعی نمود به خانواده برای امرارمعاش کمک کند. وی در تاریخ ۳۱ مردادماه سال ۱۳۶۲، از طریق بسیج شهرستان...
سردی مزاج و مسقطی لاری
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و شوخ طبعيها » شوخي ها و لطيفه ها »
یک شب حدود ساعت 12، زمانی که گردان در پادگان امام خمینی‌(ره) اهواز مستقر بود، آقای غلامرضا نصرتی 1 به سراغ ما آمد و گفت: من دلم هوای مسقطی لاری کرده است. به او گفتیم: این موقع شب مسقطی لاری کجا بود؟ اما او منصرف نشد و اصرار داشت که مسقطی لاری می‌خواهم. تعدادمان 4 نفر بود. قرار شد به دو گروه دو نفره تقسیم شویم و قرعه کشی کنیم و قرعه بنام هرگروه افتاد به سراغ برادران...
گیر کردن استخوان درگلو
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و شوخ طبعيها » شوخي ها و لطيفه ها »
زمانیکه گردان کمیل در پایگاه پنجم شکاری مستقر بود. یک شب شام یخنی بود. با عده ای از بچه‌های گردان از جمله شهید علی طاهری سر سفره در حال صرف شام بودیم‌. در همین بین دیدیم که شهید علی طاهری با اشاره می‌گوید: که استخوان در گلویش گیر کرده است. هر چه به پشت او زدیم‌، استخوان بیرون نیامد. ناچار او را به اورژانس بردیم. اورژانس هم نتوانست کاری انجام دهد و دکترا گفتند: باید به اهواز اعزامش...
شهدا سال 64 -زندگینامه شهید علیجان شیخعلی
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۴ » شهيد عليجان شيخعلي »
بیا عاشقی را رعایت کنیم ز یاران عاشق حکایت کنیم وه که چه پرفروغ و افتخار آفرین است؛ حماسه ستاره‌های زیبایی که به امر خورشیدشان جهت اعتلای کلمه توحید، در سرزمین خون‌رنگ ایران به خون نشستند تا فجر طلوع کند و چه زیباست طلوع فجر در غروب خون گرفته این ستارگان. از میان ستارگان درخشان آسمان سرزمین ولایتمدار ایران اسلامی می‌توان به سرباز فداکار، شهید علیجان شیخعلی که اول خرداد ماه 1345 در خانواده‌ای با ایمان و زحمتکش از...